جدول جو
جدول جو

معنی صیقل گر - جستجوی لغت در جدول جو

صیقل گر
صیقلی، کنایه از روشن کننده
تصویری از صیقل گر
تصویر صیقل گر
فرهنگ فارسی عمید
صیقل گر
(صَ / صِ قَ گَ)
صیقل کار. صیقل. جلادهنده. زدایندۀ آهن و آینه و جز آن
لغت نامه دهخدا
صیقل گر
جلا دهنده، زداینده
تصویری از صیقل گر
تصویر صیقل گر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیل گر
تصویر نیل گر
رنگرزی که چیزی را با نیل رنگ می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیقل گرفتن
تصویر صیقل گرفتن
زدوده شدن، جلا یافتن، صیقل خوردن
فرهنگ فارسی عمید
صیقل گیرنده. سوهان پذیر. قابل جلا:
گر تن خاکی غلیظ و تیره است
صیقلش ده زآنکه صیقل گیره است.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(صَ / صِ قَ)
زداینده. جلادهنده. روشنگر. رجوع به صیقل شود
لغت نامه دهخدا
(صَ قَ سَ)
دهی است از دهستان دهشال بخش آستانۀ شهرستان لاهیجان، واقع در 9 هزارگزی شمال خاوری آستانه. این ده درجلگه واقع و هوای آن معتدل، مرطوب و مالاریائی است. 174 تن سکنه دارد. آب آن از حشمت رود سفیدرود. محصول آنجا برنج، ابریشم، کنف و صیفی. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(صَ قَ دِ)
دهی است جزء بلوک خورکام دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در 25 هزارگزی خاور رودبار و33 هزارگزی رستم آباد. کوهستانی و معتدل است. 250 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، بنشن، لبنیات و گردو. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. عده ای از سکنه برای تأمین معاش به گیلان رفته و برمیگردند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مرکّب از: بیل + گر، سحاء. آنکه خاک و گل را از زمین رندد و باغبان که از بیل خیابان و غیره را آرایش دهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نیل کار. کسی که با نیل رنگ می کند. (ناظم الاطباء). صباغ. رنگرز. (یادداشت مؤلف) :
نیلگر یاری وز غم بر من
نیلگون کرده ای جهان یکسر.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا چَ / چِ چی دَ)
صیقل پذیرفتن. سوهان خوردن. قابل جلا بودن. درخور صیقل بودن:
پیاپی بیفشان از آیینه گرد
که صیقل نگیرد چو زنگار خورد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
مانند صیقل همانند آن چه که زنگ را بزداید: بی فسان ابر تیره صیقل وار زنگ تیغ از مجره بزداید (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار